1396/9/9، 04:38 عصر
ياشا هايفتز به زعم بسياري از همقطاران خود بزرگترين نوازنده ي عصر خود بود . اويستراخ در باره ي وي چنين ميگويد : " ويولنيست هاي بزرگي وجود دارند اما هايفتز با خودش در يك كلاس قرار دارد" .
از زماني كه هايفتز شروع مبهوت كننده ي خود را در سن 16 سالگي در سالن كارنگي شروع نمود دو نسل از شنودگان آثار وي از نواي دلپذير ساز وي محظوظ گشته اند . خالق يكي از پرفروشترين آثار ضبط شده با يك ميليون و هفتصد هزار آلبوم در تاريخ موسيقي كلاسيك . دست چپ هايفتز در چالاكي و قوت ، دست نيافتني است و او را قادر به اجراي سريع و صحيح متحير كننده مينمود .آرتورو توسكاننيني پس از نخستين بار شنيدن اجراي هايفتز چنين ميگويد:" من تقريباعقلم را از دست دادم ."
هايفتز ميتوانست شنوندگان را چنان مورد استحاله قرار دهد كه اشك از ديدگانشان جاري گردد و اين كاري بود كه اغلب در اجراهاي وي به چشم ميخورد . او چگونگي ارتباط ميان صحنه و مستمعين را به خوبي ميشناخت . آنگونه كه ايزاك استرن شرح ميداد : " تنها بر روي صحنه ايستادن با تكه اي چوب و مقداري سيم و موي اسب حد فاصل ميان شما و شنوندگان است و شما بايد اعتقاد داشته باشيد كه چيزي براي پيشكش كردن به شنوندگان داريد ."
مالك بي همتاي اين عقيده نيمي از تعطيلات 6 سال آخر را بيشتر در خانه ي بورلي هيلز گاه و بي گاه صرف آموزش موسيقي سالني و همنشيني با گريگور پياتيگورسكي- دوست سليست خود – و ويليام پريمرز – دوست ويولنيست خود- نمود . سپس اقدام به شروع ماستر كلاس هاي حداكثر چهار نفره در دانشگاه كاليفرنياي جنوبي نمود . در همين سالها به ضبط تعدادي اثار و تعداد اندكي كنسرت نيز پرداخت ، اما هيچگاه ديگر يك سوليست مسافر نشد . در اين رابطه هايفتز ميگويد :
" اين كار نياز به اعصاب يك گاوباز ، زنده دلي يك زن در نايت كلاب و تمركز يك راهب تارك دنيا بودايي دارد "
از زماني كه هايفتز شروع مبهوت كننده ي خود را در سن 16 سالگي در سالن كارنگي شروع نمود دو نسل از شنودگان آثار وي از نواي دلپذير ساز وي محظوظ گشته اند . خالق يكي از پرفروشترين آثار ضبط شده با يك ميليون و هفتصد هزار آلبوم در تاريخ موسيقي كلاسيك . دست چپ هايفتز در چالاكي و قوت ، دست نيافتني است و او را قادر به اجراي سريع و صحيح متحير كننده مينمود .آرتورو توسكاننيني پس از نخستين بار شنيدن اجراي هايفتز چنين ميگويد:" من تقريباعقلم را از دست دادم ."
هايفتز ميتوانست شنوندگان را چنان مورد استحاله قرار دهد كه اشك از ديدگانشان جاري گردد و اين كاري بود كه اغلب در اجراهاي وي به چشم ميخورد . او چگونگي ارتباط ميان صحنه و مستمعين را به خوبي ميشناخت . آنگونه كه ايزاك استرن شرح ميداد : " تنها بر روي صحنه ايستادن با تكه اي چوب و مقداري سيم و موي اسب حد فاصل ميان شما و شنوندگان است و شما بايد اعتقاد داشته باشيد كه چيزي براي پيشكش كردن به شنوندگان داريد ."
مالك بي همتاي اين عقيده نيمي از تعطيلات 6 سال آخر را بيشتر در خانه ي بورلي هيلز گاه و بي گاه صرف آموزش موسيقي سالني و همنشيني با گريگور پياتيگورسكي- دوست سليست خود – و ويليام پريمرز – دوست ويولنيست خود- نمود . سپس اقدام به شروع ماستر كلاس هاي حداكثر چهار نفره در دانشگاه كاليفرنياي جنوبي نمود . در همين سالها به ضبط تعدادي اثار و تعداد اندكي كنسرت نيز پرداخت ، اما هيچگاه ديگر يك سوليست مسافر نشد . در اين رابطه هايفتز ميگويد :
" اين كار نياز به اعصاب يك گاوباز ، زنده دلي يك زن در نايت كلاب و تمركز يك راهب تارك دنيا بودايي دارد "